محل تبلیغات شما


عمری من گشنه نشستم ؛ تا بیایی و کنم نوش

تو شدی سرو ِ سکندر ؛ من و آن سفره فراموش

رفته خود تا ؛ بشوی آنچه دلت خواست

امنیت دیگه نخواهی ؛ توی این خونه و آغوش

هرچقدر قد بکشی و ؛ مثل شیر با همه کوپال

یه روزی دنیا میزاره عقبت ؛ میشی مثه موش

هرچی گفتم پدری بود که نصیحت بتو کردم

خواهی عبرت تو بگیر و ؛ یا بکن کلی فراموش

 

حبیب اوجاری

1398.4.27

 

یه جوری زل میزنی انگاری تقصیر منه

امیدا کم ، درد دلا زیاده

بی بی من بودی ،‌ ولی دل شکن

؛ ,سفره ,موشهرچی ,گفتم ,پدری ,نصیحت ,من و ,و آن ,آن سفره ,و ؛ ,مثه موشهرچی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزگاری ابتدایی کوتاه کننده لینک وان دا دفاعی